سلام دوستان.
متن زیر مصاحبه سال 1382خبر گزاری میراث فرهنگی با جناب دکتر صدریا ست.
http://www.bashgah.net/pages-438.html
و با تشکر از نیمای عزیز برای قرار دادن این مطلب در بلاگ.
می تونید متن مصاحبه رو تو ادامه مطلب هم مشاهده کنید.
این مطلب بر گرفته از وبسایت باشگاه اندیشه است:
بسیاری معتقدند تا زمانی که فرهنگ ها و اصالت های سنتی در جامعه وجود داشته باشد جامعه نمی تواند به سمت توسعه حرکت کند. اینان به جوامع در حال توسعه پیشنهادی می دهند که فرهنگ های خود را رها کرده و به سمت فرهنگ های جهانی حرکت کنند. درست در برابر این تلقی از توسعه ،نظر دیگری مبنی بر اجرای مکانیسم های توسعه توسط بازوهای اجرایی که برخاسته از فرهنگ های سنتی هستند، وجود دارد. گرچه تأیید یا نفی هر یک از این دو تلقی به تنهایی نمی تواند نجات دهنده جامعه مانده در بندهای سنتی باشد ،اما با پذیرش عدم ایستایی در فرهنگ شاید بتوان به بینشی تلفیقی از این هر دو ، دست یافت . کما این که دکتر « مجتبی صدریا»استاد دانشگاه مرکزی توکیو در رشته «فرهنگ شناسی نیز در حاشیه سمینار» هم اندیشی فرهنگ و سنت بر همین نکته اشاره داشت.
-بهترین تعریفی که از توسعه می توانیم داشته باشیم چیست؟
ـ مفهوم توسعه تا زمانی سامانده کنش های اجتماعی است که یک تعریف معلوم داشته باشد اما امروز به یک مفهوم مبهم تبدیل شده اتفاقا این ابهام سوددهی بیشتر دارد. توسعه عبارت است از هدف تعریف شده در بیرون و خارج از جامعه که توسط دولت قرار داده شده و دولت تصمیم دارد این هدف و تعریف را که بیرون از جامعه تعریف شده پیاده کند و همین نیز باعث ابهام در تعریف توسعه می شود و مشکل دولت هم همین جاست که می خواهد جامعه از سرنوشت خود سلب مالکیت کند و این سلب مالکیت کنش های زیادی را حذف می کند و در عوض کنش های مشخص دیگری را به وجود می آورد.بعضی ها معتقدند این سلب مالکیت و استبداد لازم است تا چند گانگی را محدود کند و یک پارچگی را به وجود بیاورد.
اگر این تعاریف با جامعه هم خوانی ندارد پس از کجا آمده اند؟
ـ اگر توسعه و مکانیسم هایش را دولت تعریف کرده است اما این تعریف ها همه ورای جامعه است و دولت معتقد است جامعه باید به سمت این تعریف ها برود، در حالی که بحث جامعه امروز این است که دولت چطور به سمت جامعه برود و ابزار بازگرداندن قدرت به جامعه باشد نه سلب قدرت از جامعه. در واقع در تعریف امروزی اهداف دولت و جامعه باید مکمل یکدیگر باشند و غنای جامعه را به وجود بیاورند.
آیا شما فکر می کنید مکانیسم های توسعه جامعه باید همراه با سلب مالکیت از جامعه باشد؟
ـ در واقع بحث اصلی همین است که آیا جامعه یتیم است و دولت قیم او یا این که جامعه مرجع است و دولت خدمتکار ؟ به هر حال دولت باید تابع جامعه و خدمتکار جامعه باشد.سلب مالکیت نتایج زیادی به دنبال خودش داشته که می توان در بین آنها به سلب هویت اقلیت ها ،زنان،محرومان و حاشیه نشین ها اشاره کرد. در صورتی که شرط توسعه این است که آنها نیز قدرت سرنوشت و تصمیم گیری درباره آن را داشته باشند . اگر در این بخش از جامعه نیز توانمند سازی صورت بگیرد آن وقت می توانیم بگوییم که جامعه توسعه پیدا کرده است. در واقع مهم این است که این درک در جامعه به وجود بیاید و چه دولت و چه جامعه به عنوان یک عامل اصلی به این موضوع نگاه کنند. شما نمی توانید به جامعه بگویید شما عامل اصلی هستید . جامعه جای خطا و اشتباه دارد. اگر خطایی در جامعه وجود داشته باشد چون وجدان اجتماعی از آن پرسش می کند، این خطا به رشد می تواند منجر شود توجیه بیشتر دولت هایی که این گونه عمل می کنند در بیشتر مواقع این است که می خواهند جلوی اشتباه ها را بگیرند در صورتی که آنهایی که می خواهند برای جامعه تصمیم بگیرند اگر اشتباه کنند فاجعه بیشتر است چون پشت آنها خالی از وجدان جامعه است و نمی توان آن را بازیابی کرد.
اما همیشه این طور عنوان می شود که جامعه در شرایطی نیست که بتواند تصمیم بگیرد.
ـ نکته این جاست که ما در اصل قبول داریم که جامعه باید خودش تصمیم بگیرد اما همیشه این گونه عنوان می شود که جامعه در شرایط اضطراری است و نمی تواند برای خودش تصمیم بگیرد. اما من معتقدم که دقیقاً در همین شرایط اضطراری است که جامعه می تواند تصمیم بگیرد و توان پرداخت تاوان را هم دارد.
دلیل آنهایی که معتقدند برای توسعه باید از جامعه سلب مالکیت بشود این است که فرهنگ جامعه و ثبات آن با توسعه مغایرت دارد و در واقع این فرهنگ اجازه نمی دهد توسعه به وجود بیاید. اشکال ما در معرفت شناسی فرهنگ است . در فرهنگ ثبات وجود ندارد این که می گویند فرهنگ ایستا، فرهنگ کامل، قوی یا ضعیف اشتباه است، از همین تعریف ناشی می شود. فرهنگ، مکانیسم های تولید معنی یا معانی برای زندگی کردن در جوامع مختلف است که با توجه به جامعه و آنچه در آن هست معیار آفرینی می کند و این روند آفرینش متکثر است و همیشه معانی مختلفی از آن ساخته می شود. وقتی به فرهنگ ، ایستا می گوییم یعنی چشم و گوش دیدن نداریم. ذهنیت ما کوچکتر از جامعه ای است که می خواهیم آن را بسنجیم. این بی انصافی است که تحصیل کرده ها جامعه را با کتاب ها و معیارهای کتبی مقایسه می کنند. و مدام تأیید می کنند ما تحول فرهنگی نداریم. ما زمانی بدون این که بدانیم یک متر چقدر است قدم بر می داشتیم و می گفتیم این یک متر است اما حالا فقط نگران اندازه ایم و از ترس آن قدم بر نمی داریم. تحصیل کرده ها به جای این که راه رفتن جامعه را ببینند متر گذاشتند تا ببینند قدم ها یک متر می شود یا نه.
پس به نظر شما مشکل اصلی ما فرهنگ نیست بلکه این است که ما نمی بینیم ویا به عبارتی نمی خواهیم فرهنگ مان را باور کنیم و این که خیلی ها معتقدند تحول فرهنگ سنتی از جوان های امروزی شروع شده و جوان های گذشته سهمی در آن نداشته اند.
ـ این درست شبیه این است که از بالای یک کوه رودخانه ای را که در دره است،نگاه کنید. شما فکر می کنید که رودخانه بدون التهاب است اما حقیقت این نیست . زمانی که این جریان در سر راه خود با صخره ای برخورد کند تازه متوجه خروش و قدرت آن خواهید شد . در ضمن چشم ما عادت به دیدن سطح آب دارد. آنچه را که در سطح می بینیم به عنوان کلیت تعریف می کنیم. چون رفتن و دیدن و جستجو کردن سخت است مدام می خواهیم از روی کتاب و بر اساس یک سری واژه ها بگوییم که فرهنگ درجامعه چطور است.این که می گویند جوان ها اخیرا تحول و تحرک در فرهنگ به وجود آوردند چیزی است که از نسل های قبل آغاز شده و چند سالی طول کشیده است تا به این درجه رسیده که البته به نظر من این نقطه نهایی و غایت کار نیست. در این تکاپو فرهنگ شکل می گیرد و مدام تغییر می کند. زمانی که من 15 ساله بودم واژه های خاصی به کارمی بردم و جوان 15 ساله امروزی نیز واژه های خاص دیگری دارد که همین ها در طول زمان در ادبیات گفتاری ما نفوذ می کند و بخشی از فرهنگ ما را می سازد.
شما معتقدید جامعه در شرایط فعلی و با فرهنگ فعلی خودش می تواند به توسعه نزدیک شود؟
ـ هر بار که از جامعه ما سلب مالکیت شده و با آن قیم وار برخورد شده ضعیف تر از قبل شده است و پویایی آن گرفته شده است . که این شامل توسعه هم می شود. به نظر من ما در حال حاضر یک هم زمانی با دنیا داریم .امروز چیزی در دنیا نیست که قرار باشد به آن برسیم ما تقریبا با دنیا همراه هستیم تنها اینجاست که این ذهنیت باید در ما و مسئولین از بین برود. ذهنیتی که معتقد است یک واقعیت ریاضی باید جامعه را هدایت کند.
ما چون می خواهیم جامعه را در چارچوب های مطلقی محبوس کنیم کنش و واکنش های آن را نمی بینیم .
روند سریع یک اصطلاح غلط است . سرعت مهم نیست کیفیت مهم است . سرعت همیشه کیفیت را از بین برده . حرف زدن از روی درصد و رقم همه چیز را به هم می زند . البته اگر بخواهیم درصد را به عنوان بارز مطرح کنیم ایرادی ندارد اما اگر بخواهیم با درصد کارکنیم بیشتر را جانشین بهتر کرده ایم که این تفکر جامعه را به بن بست می برد.
پس شما معتقدید ما یک جامعه توسعه یافته ایم؟
ـ کلام شرف دارد و شرف کلام در این است که واقعیت را می سازد وقتی شما به کسی بگویید بی عرضه ،او واقعاً در جاهایی که قدرت دارد خوب باشد،بی عرضه عمل می کند. تعابیری که ما را مظلوم تعریف می کند ناخود آگاه ما را ناتوان هم خواهد کرد همه اینها به یک فلسفه زیستی تبدیل می شود و چیزی که خارق العاده است تناقض بین این تعاریف از جامعه و کنش ها و پویایی هایی است که در آن است اگر ما از این موضوعات فاصله بگیریم و زمینه های توانمند سازی جامعه را بالا ببریم و جامعه را بشناسیم،کشف کنیم و تربیت کنیم توسعه نیز خودش را بیشتر نشان می دهد.
با تشکر از قرار دادن این مطلب استفاده کردم.